سفارش تبلیغ
صبا ویژن

صدایش را می بینم

در کوچه خاطره ها قدم می زنم

یکی پس از دیگری خاطرات از ذهنم عبور می کند و من در وحشت تنهایی لحظات را سپری میکنم.

صدای قلبش را می شنوم و صدای نفس کشیدنش را

باز در خیالش شب را سپری می کنم.

چقدر تنهایم.

کاش لحظه ای به عقب باز می گشتیم و من دوباره او را در آغوش می گرفتم

با این تفاوت

که می دانستم اخرین بار است

نمی توانم

باز اشک ...